tillbaka
  Den jag kunde va (Till Björn Afzelius) på persiska

Björn Afzelius لایق همان که منم برای
اولین بار در تابستان سال 1970 Björn را ملاقات کردم. باهم در گروه هولا باندولا کار کردیم، تا زمانی که ارکستر از هم پاشید. نخست در خانه ای در خیابان Föreningsgatan و بعدها در خانه ای در خیابان Rönneholmsgatan در مالمو باهم زندگی می کردیم. تا هنگامی که Björn در سال 1977 از مالمو به گوتنبرگ کوچ کرد. از سال 1982 ما برای اولین بار در یک برنامه تلویزیونی باهم نواختیم و سال 1996 دوباره گروه Hoola Bandoola را زنده کردیم و صدها قطعه را باهم اجرا کردیم. در کشورهای سوئد، دانمارک، فنلاند، جزایر فارو و ایتالیا و همچنین در نیکاراگوئه و کوبا بر روی صحنه رفتیم. به اتفاق خانواده هایمان به تعطیلات تابستانی رفتیم. باهم خوردیم و نوشیدیم. باهم درباره سیاست، تجارت و عشق سخن گفتیم. باهم خندیدیم و باهم بگومگو کردیم. کوتاه سخن، ما بسیار به هم نزدیک بودیم.
در سپتامبر 1997 Björn از گوتنبرگ به مالمو آمد و خبر داد که سرطان ریه دارد. بعد از آن که او به گوتنبرگ بازگشت، من ترانه لایق همان که منم را نوشتم. بار دیگر که یکدیگر را ملاقات کردیم، آهنگ را برایش نواختم. او از من خواهش کرد که این ترانه را در مراسم خاکسپاریش بنوازم و من هم همین کار را کردم. (میکائیل وییه)

لایق همان که منم ترانه از میکائیل وییه / برگردان از سارا سرابی

بر بلندای اقیانوسهای بی انتها
رو به افق های دوردست
بر بلندای دریاها و قاره ها
شباهنگام و در روشنای روز
همسفر شده ایم باهم

در یک راه گام نهاده ایم
توشه راه را باهم بر دوش کشیده ایم
رو به ستارگان به تماشا نشسته ایم
در رویاهای هم سهیم شده ایم

تو با منی به هر کجا که روم
تمام ماهها و سالها
تمام روزها، تو با منی
به هر کجا که سفر کنم، تو با منی
لایق همانی که منم

ما کنار هم بوده ایم
همچون پلی روی دره های ژرف
همچون سایه های زیر درختان
همچون شراره ی آتش در شب تاریک
همچون باریکه راهی در بیشه زاران

خاطره هایمان را باهم شریک شده ایم
دلتنگی هایمان را باهم بر دوش کشیده ایم
ما هر دو یک نگاه شده ایم
ما هر دو به یک پیمان دل بسته ایم
ما هر دو در یک صف ایستاده ایم

تو با منی...
و هیچ چیز ما را درهم نمی شکند
و هیچ چیز ما را از پا نمی اندازد
و هیچ چیز ما را از هم جدا نخواهد کرد
و هیچ چیز ما را از هم نخواهد گرفت

توفان، شاید ما را به سکوت وادارد
تیرگی ها، شاید ما را در خود ببلعد
اندوه، شاید ما را به زانو درآورد
اما هیچ چیز در این جهان
پیوند ما را نخواهد گسست!

تو با منی...
هر جا که هستم با منی
ناظر همانجایی که منم
سراسر روزها با منی
عازم همانجایی که منم
لایق همانی که منم